زنان ورزشکار جهان اسلام

اینجا جایی که اگر بخواییم بمونیم و اگر بخواییم صاحب نظر باشیم باید آشنا به قانون های نانوشته اش باشیم

زنان ورزشکار جهان اسلام

اینجا جایی که اگر بخواییم بمونیم و اگر بخواییم صاحب نظر باشیم باید آشنا به قانون های نانوشته اش باشیم

عرصه ء شطـرنج رنــدان را مجـال شـاه نیســت

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

      در صراط مستقیم اى دل کسـى گمراه نیست

              تا چــه بازى رخ نمایـــد بیـــدقى خواهیـــم رانـد    

                      عرصه ء شطـرنج رنــدان را مجـال شـاه نیســت

                              چیـست این ســقف بلند ساده ء بسیــار نقــش

                                        زیـــن معما هیـــچ دانا در جــهان آگــاه نیــست  

 

وقتی در اتاق باز کردم و رفتم تو نگاهی از سر دقت کرد و لبخند مبهمی روی لبهاش نشست. روبه روش نشستم و ازم پرسید: بزرگترین آرزوت چیه؟ نیازی به فکر نبود گفتم: اینکه بدون هیچ بهانه ای به جنگ ضحاک بریم. گفت: پس آماده باش قراره بریم. گفتم : الان؟ گفت: اشکالش چیه: گفتم: آخه بارها قرار بود ضحاک و شکست بدیم ولی هربار که تصمیم گرفتیم ازهم پاشیدیم. با اطمینان گفت: این بار این اتفاق نمی افته.  

به حرفش اعتماد کردم. نه ماه بعد ما هم از هم پاشیدیم. بیچاره چند ماهی بود که خودش رو سپر بلای ما کرده بود و ما هم بی خبر از همه جا. تا اینکه کمرش خم شد و نتونست در مقابل ضربات منافق ها ایستادگی کنه. زانو زد و گفت: من دیگه نیستم. فرمانده دیگه ای میاد. رفتم جلو و گفتم: نه، قراره ما تا آخرش باهم باشیم! سرش و بلند کرد و به چشمام نگاه کرد و گفت:   

 

                                          اشـک غــماز من ار سـرخ بر آمد چــه عــجب

                               خجل از کرده ء خود پرده درى نیست که نیست

                       من ازین طالــــع شـــــوریده برنجــــم ورنــــــه

              بهره مند از سر کویت دگرى نیست که نیست

      مصلحت نیســـت که از پـرده برون افتـــــد راز

ورنه در مجلس رندان خبرى نیست که نیست  

این جوابی نبود که باید می گرفتم نا امیدی بدجوری از پا درش اورده بود بهش گفتم:  

 

اگر سزاوار آن است که دوست با جزر زندگی ات آشنا شود ، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد ، زیرا چه امیدی است به دوستی که می خواهی در کنارش باشی ، تنها برای ساعات و یا قلمرو مشخصی ؟

نظرات 12 + ارسال نظر
پاسدار انقلاب پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ق.ظ http://masirshahadat.persianblog.ir/

سلام مارو از کجا پیدا کردید؟

خیلی راحت

آزاد پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ http://unbiased.blogsky.com/

سلام . ته تغاری دیر میاد اما دیرتر از همه هم میره! (اندکی دیر رسیدم از راه...) وقتی رسیدم که فکر کنم مد تازه تازه داشته شروع میشده نه؟ ولی تا آخرش هستم؛ هربارمد هم بیاد به عشق جزرای قشنگی که با دوستان داشتیم و به امید خدا باز هم خواهیم داشت؛ پای همه ی مدهاش وایمیسم. قشنگ نوشتی. این آزاد که تو بخش اسم می بینی همون ته تغاری وراجه!همون که واروونش کردی؛ دیوونش کردی! راستی خسته نباشی ای که پر از گرد سفر جنوبی هنوز؛عزیزم چی سوغات آوردی واسمون؟ لینکیدمت دوست عزیز

علیک سلام. امیدوارم همه ما تو راه حق باشیم. راه حق نمی میره مسدود نمیشه، آدمها خودشونو بیشتر محک می زنند. موفق باشی

آزاد جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ق.ظ http://unbiased.blogsky.com/

دوباره سلام. نوشته ات صدرگونه اس و اینبار بغضناک و اشک دربیار. هیچ کدوم از نوشته های صدر و دوستش، اینطور گریه ناک نبود که این نوشته ی تو. انشالا که هرچی هست؛ هرچی سریعتر به خیر بگذره؛ سرنماز، دعا می کنم که هرچی خیره هرچی سریعتر پیش بیاد.

من برای فرمانده ای نوشتم که بس از روی دل بود گریه آور شد.
ولی یادت باشه فتنه هرگز خیر نمیشه... سر نمازت خیلی دعا کن

آزاد جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:16 ق.ظ http://unbiased.blogsky.com/

سلام سه باره! آروم که نمی گیرم که! وارونه ام دیگه! چه کنم؟ اول بگم خانومی این چندتا پیام که تا اینجا دادم رو عمومی نکنی آبروم بره؟! دارم با آبجی مونا درددل می کنم. مونا جون من جون من جون من، تو اون دوست صدر نبودی که داستان می نوشت و اسم وبشم بازی خطرناک(دوستانه) من و صدر بود؟؟؟؟ تیپ این نوشته ات کپی اون شده مخصوصاً که نکته آخرش رو قرمز کردی. جون من تو دوست صدر بودی نه؟

آزاد شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://unbiased.blogsky.com/

خصوصی : سلام مونای خوبم. تو این دنیا هر چی پیش میاد می تونه خیر باشه؛ بستگی داره چطور بهش نگاه کنی؛ زاویه دید تو که اتفاقاً‌خیلی الهیه و راحت می تونی خیری که این قضایا واسه هممون داشته را دونه دونه دربیاری. سر نماز که دعا کردم و می کنم چشم؛ و مطمئنم تو راه حق جز خیر پیش نمیاد؛ فتنه هاش، خوب گفتی فقط باعث میشه خودتو بهتر محک بزنی پس باز یه شناخت بیشتر و خیر بیشتر. انشالا هر مشکلی هم که این وسط هست؛ هر چی زودتر رفع بشه. هرچند فقط دارم گیج میشم حرفا رو که می خونم؛ اما این وسط تنها خیری که ازم می رسه، دعاس؛ پس با دعای خیر درخدمتم.

صدر شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:31 ب.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام .
خدا قوت
موفق باشی
صدر

علیک سلام.
ممنون.
شما هم موفق باشید فرمانده

پشت هیچستان یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ب.ظ http://www.zakhmy.blogfa.com

سلام/خدا خیرش بده من که خیلی باهاش قاطی نشده بودم مثل شماها/ولی دورادور میدونم چه خبره! دستامونو بستن و میگن بجنگ! بگذریم مسیر فقط یه مسیر بود از مسیر ها/ ممنون که لینکم کردین... دارم میرم لینکتون کنم.موفق باشید / التماس دعا/سلام

ممنونم که باز میدونی که دورادور چه خبره... خیلی ها هنوز نمیدونن چه خبره... ممنونم که لینکم کردید.

پاسدار انقلاب دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ق.ظ

ک

ک
یعنی چی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پ ا دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ق.ظ

سلام. کجایی پس به همه سر میزنی پیش ما نمیای؟ نترس بیا کاریت ندارم.

راستی اون چاقوئه بود گفتی تیزش کن، تیزه تیزه ولی نیدونم باهاش کیو بزنم!؟ پفک.

(پیام خصوصی)

حامد دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ب.ظ http://www.hamedonghe.vastblog.com

ممنون از اظهار نظرتان . ایا شما زیرمجموعه ناحیه شهید محلاتی هستید؟

شاید آره شاید هم نه!

حامد دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ http://www.hamedonghae.vastblog.com

من وبلاگ شما را لینک کردم . شما هم اگر دوستن دارید لینک کنید.

شما هم با افتخار لینک شدید.

گمنام چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ب.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام انگار شما از موضوع خبر داری نه؟ سنگ کسی رو به سینه نزن
اگرم خواستی اینکارو کنی سنگ بچه های مسیرو به سینه بزن توی این ماجرا اینوریا میگن کار اونهاست اونها منافقن اونوری ها میگن اینا منافقن به ما این چیزا ربط نداره به خودن بیا و آزاده باش همونطوری که بار ها و بارها بهت گفتم. اگر هم کل ماجرا رو مو به مو میدونی بیا بگو تا ما هم روشن بشیم و بدونیم چه غلطی باید کنیم.این جوابی برای بچه های مسیر نمی شه که مسیر ژایین بیاد و هیچکی گردن نگیره تو هم انگار یا داغی یا تو شوک که داری اینطور حرف میزنی هرکی در هر مقامی کم آورده نباید جا بزنه باید با بچه های مسیر در میون بگذاره و حرف وبگه. نه اینکه به فاصله نصف روز مسیر ژایین باد و باعث خجالت خیلی ها بشه البته من به شخصه پررو تر از این حرفام ولی نمیزارم کسی کاری رو هرچند حق باهاش باشه انجام بده که دشمن شاد کن باشه و باعث دوری و تنفر بچه های مذهبی از همچین مجموعه هایی بشه. شما هم بهتره جانب بچه های مسیر رو بگیری نه شخص یا فرد یا گروه خاصی رو.

من سنگ ولایت و به سینه میزنم ولاغیر. حالا منظورت از اینها یا اونها کی هستن نمی دونم. کمی صبر کن. تاریخ نشون داده شیعه همیشه پذیرای همه حرفها نیست. موضوع جا زدن نیست، موضوع اینکه که تو اوج مشکلات وقتی ما همدیگر و تنها میذاریم دیگه چه امیدی هست که اتفاق تو اوج عملیات نیفته؟؟!!
دشمن زمانی شاد میشه که بین بچه شیعه ها شکاف بیفته و انگشت تهمت و افترا رو به سمت هم بگیرین، پیشگام این مسیر همین گروهی هستن که تو بهشون میگی خوارج، و تو عملیات آینده به امید خدا برنده و پیروز میشن و روسیاهی اش میمونه برای دشمنا و توابین آینده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد